به گزارش مجله خبری نگار، این استاد زبان و ادبیات فارسی در کتاب «سبکشناسی (نظریهها، رویکردها و روشها)»، ذیل عنوان «زنانهنویسی چیست؟» آورده است: «زنانهنویسی، یعنی جنسیتی کردن ادبیات، بر اساس تجربه و نگاه زنانه؛ این سبک مصرانه میخواهد شکل، صدا و محتوای زنانه و متفاوت با صدای مردان بیافریند. زنانهنویسی یعنی نوشتن از مسائل، مشکلات و حالات و روحیات خاص زنان به منظور شناساندن شعور و حساسیتهای جنس زن. مسائل خاص زنان، عبارت است از وضعیتها و تجربههایی که از لحاظ روحی و فیزیولوژیک، تنها در زنان است و مردان فاقد آن مسائلاند و به لحاظ فقدان تجربهی زیستی در نگارش آن به پای زنان نمیرسند؛ مثلا نگارش تجربهی عواطف مادری، آغاز حاملگی، احساس مادر شدن و سقط جنین در شمار شخصیترین رازهای زنان است. تنها زنان از عهدهی نگارش لذت بارداری و کشیدن بار سنگین جنین و گذراندن اوقات با جنین برمیآیند. این تجربه در رمان «شالی به درازای جادهی ابریشم (۱۳۸۰) بازتاب یافته است. چنین مضامینی صرفا به ادبیات زنانه تعلق دارد و داستانی را که حاوی چنین تجربههایی باشد در شمار زنانهترین داستانها میآورند. غلبهی این موضوعات در نوشتار، سبک را زنانه میکند.
درونمایهی اصلی آثار داستانی زنان داستاننویس امروز ایران، مسائل مربوط به زنان است: زندگی پر از اندوه و رنج و ستم زنان ایرانی (شهری، چون بهشت از سیمین دانشور)، رنجهای زنان در جنگ عراق علیه ایران (مادر شهادت فرزندت مبارک از فهیمه خدادوست (۱۳۶۰))، داستانهای مربوط به بارداری و زایمان (دختر حاجی آقا از زهرا کدخدایان)، داستانهای عشقی (قصهی غمانگیز عشق از منیرو روانیپور) و داستانهای زنان دربارهی مردان و یا برای مردان (مردی که برنگشت و عید ایرانیها و سووشون از سیمین دانشور). زندگی زنان بدون مرد، در باغ بلور مخملباف و زنان بدون مردان شهرنوش پارسیپور.
موضوع دیگر، نگاه زنان بهویژه در داستانهای تند و عصبی ضد مردان است. مردان در این دست از داستانها، کمتر خصایل یک انسان معمولی را دارند؛ یعنی یا بد مطلقاند و یا خوب مطلق و البته بد؛ یعنی بیوفا، حسود (چه نسبت به زنان و چه نسبت به مردانی که از آنان محبوبتر واقع میشوند)، خستهکننده، موی دماغ، (چه در نقش همسر و چه در جایگاه معشوقه و دوست)، دست و پاچلفتی، خشن، گستاخ و سودجو (مثلا در رمان شالی به درازای جادهی ابریشم).
ادبیات زنانه همیشه مدافع حقوق زنان نیست؛ یعنی نوشتههای زنانهای هست که فارغ از بیان اندیشههای فمینیستی و دفاع از حقوق زنان نگارش یافته است و نتیجهی یک ضرورت درونی یا بیرونی به قصد بیان شعور زنانه یا خصلتهای زنانه است. البته نگارش این جهان زنانه دیگر خاص زنان نیست. نویسندگان مرد نشان دادهاند که میتوانند جهان زنانه را به خوبی به تصویر کشند. جلال آل احمد (د. ۱۳۸۴) در داستانهای کوتاه «بچهی مردم»، «لاک صورتی» و «شوهر امریکایی»، محسن مخملباف در «رمان باغ بلور» (۱۳۶۵)، عباس معروفی در دو رمان «پیکر فرهاد» (۱۳۷۴) و «سال بلوا» (۱۳۷۱) و جعفر مدرس صادقی در «توپ شبانه» (۱۳۸۸) از جمله مردانی هستند که سعی کردهاند تجربههای زنانه را به نگارش درآوردند.
برخی مردان نویسنده بهگونهای روان زنان و حالات و رفتار آنها را به تصویر کشیدهاند که کمتر در نویسندگان زن سراغ داریم. مردان بسیار بهتر از زنان درباره آنها نوشتهاند. پس زنانهنویسی صرفا کار زنان نیست. شاید اصرار بر اختصاص زنانهنویسی به جنس زن، تحت تاثیر ایدئولوژی فمینیسم باشد که میکوشد زن را رقیب مرد و قطب مخالف او قلمداد کند.»